هوالمعز::159
مجموعه پوسترهای «بیداری»، با
موضوع مقاومت و پایداری جهانی، اثر حسین یوزباشی، در دهمین جلسه حلقه هنر،
با حضور هنرمند،
کارشناسان حلقه و علاقهمندان هنر و گرافیک به نمایش
درآمد و پس از آن توسط کارشناسان حلقه هنر تحلیل و بررسی شد.

حیاتی:
بسم الله الرحمن الرحیم، خب تحلیل آثار دوستمان آقای یوزباشی را شروع
میکنیم ابتدا از جناب آقای سیفی میخواهم که ابتدا با یک مقدمه وارد بحث
بشوند، انشاءالله بحث را ادامه میدهیم.
سیفی: سلام
عرض میکنم خدمت حضار محترم، و خوشحالم از اینکه اینجا هستم و در مورد
فعالیتهای دوست عزیزی که در این زمینه تلاش جدی دارند و من از اینکه به
آشنایی یا همکاری با این دوست فکر میکنم واقعاً، دلیل اینکه اینجا هستم
خدمت دوستان، نگاه پویا و جدیای است که ایشان دارند. من ابتدا دو سه بیت
غزل اینجا شروع میکنم که بیمناسبت هم نیست.
کردهای گل در دل هستی مدار خویش را
عضو بی نان و غریبی روزگار خویش را
روح تبعید از کدامین صورت و سیارهای
اضطرابی دور میگردی قرار خویش را
این به نوعی اشاره به وضعیت
انسان معاصر در جهان دارد بعد برسیم یک بحث کلی دربارهی بیداری و مقاومت
بکنیم که این مفهوم از خود طبیعت اخذ شده، مقاومت و پایداری در مواجهه با
پدیدههای طبیعی و غیرطبیعی. انسان در ساحت
اسطورهها زندگی میکند. همهی ادیان یا همهی آیینها، آیینهای متنوع و
متعدد الگوها و معیارهایی برای ادامهی حیاتشان دارند، دیدگاه من، من
نمیخواهم از منظر مذهب وارد شوم، سعی میکنم به صورت کلی یک مقدمهی
کوتاهی بگویم و وارد بحث اصلی که آثار پوسترهای آقای حسین یوز باشی هست
شوم. اسطورهها یا به تعبیری
استارها و ستارهها، پدیدههایی هستند که افراد یا گروهها یا قبایلی
را تحت پوشش خودشان قرار میدهند و انسان، نیازمندِ تحت پوشش قرار گرفتن
پدیدههایی هست و پدیدهی اصلی، پدیدهی علم هست ، پدیدهی نور و روشنایی
هست، من سعی میکنم مقطع به مقطع حرفم را خلاصهتر بکنم. ترس و علم در واقع
با انسان آمیخته است. علم و معرفت نسبت به پدیدهها، ترس از ناشناختهها.
ترس عکسالعملهایی را در انسان وامیدارد و علم هم عکسالعملهایی را، ترس
برای از دست دادن پدیدهها منجر میشود که آدم بیشتر طلب کند، بیشتر
حمله بکند، طمع بیاندازد، درگیری راه بیاندازد، علم باعث میشود که آدم
شناخت بیشتری پیدا کند و از پدیدهها درست استفاده بکند.
گرافیک یا صنعت گرافیک یا هنر
گرافیک و به خصوص پوسترسازی از ابزاری هست که جهان صنعتی به آن دست پیدا
کرد و برای القای مفاهیمیکه داشت یا پدیدههایی که درش طمع کرده بود یا
برنامهریزی کرده بود از آنها استفاده کرد و خوب هم استفاده کرد. این
هدفگذاری خیلی موفق هم بود توفیقات زیادی هم پیدا کرد تا به جوامع دیگر هم
رسید، یعنی جوامع دیگر هم ازش بهرهمند شدند. یک بحث خیلی مفصل و طولانی
هست که جای آن اینجا نیست. برسیم به روزگار خودمان و بحث بعد از انقلاب
اسلامی و این دههی اخیر و این کارهایی که دوستان رویت کردند و دیدند، در
این سرزمین هم گروههای مختلف هنری و افراد مختلفی از این قابلیت استفاده
میکنند از تأثیر و تأثری که گرافیک دارد و پوستر دارد و یکی از این دوستان
حسین یوزباشی هست که ما کارهایشان را و قسمتی از آنها را اینجا دیدیم.
من مقدمهی خیلی مختصر و کلی و سعی هم کردم خیلی فشرده و مقطع اینجا عرض
کردم، دوستان دیگر هم صحبت کنند، من در ادامه اگر لازم باشد به مطالبم
ادامه میدهم.
گرافیک یا صنعت گرافیک یا هنر
گرافیک و به خصوص پوسترسازی از ابزاری هست که جهان صنعتی به آن دست پیدا
کرد و برای القای مفاهیمیکه داشت یا پدیدههایی که درش طمع کرده بود یا
برنامهریزی کرده بود از آنها استفاده کرد و خوب هم استفاده کرد.
شیخ رضایی: به
نام خدا، خیلی خوشوقتم که بعد از سالها دوستی با آقای یوزباشی، خلاصه
بعد از چند سال دوستان حلقه هنر سبب خیر شدند که ایشان را از اینجا
ببینیم. چون دیگر کم توفیق دیدار حاصل شده بود. راجع به کار آقای یوزباشی
فارغ از آن بحث رفاقتها و مرامنامههای امضا شده و نانوشته که با ایشان
داشتیم خب خیلی فعالیتها را داشتیم، و فارغ از اینکه سابقهی رفاقت و
دوستی و همکاری و همراهی با ایشان دارم، خب قاعدتاً از همان اول هم به
عنوان یک طراح و همکار و هممسیر به خودش و کارهایش نگاه میکردم و
قاعدتاً با همان نگاه انسانمحوری که به آثار هنرمندان دیگر داشتم به کار
آقای یوزباشی هم همان نگاه را داشتم و با ایامی که با هم توفیق بود در
خدمتشان باشیم یک بخشی از پروسه تولید آثار را خب با هم و در یک فضای فکری
مشخص و یک فضای مشترکی جلو میبردیم، حالا من از مقدمه رایج میخواهم دور
شوم و چند بحث کلی را مطرح کنم، خیلی در فضای گرافیک دهههای اخیر نسبتاً
جایش خالی بود و اینکه حالا دغدغه و یا مثلاً دلگویهای، ولی
خب یک بحثهایی هست که در خیلی از فضاهای هنری چه نمایشگاهها،
جشنوارهها، فعالیتهای مناسبتی و ... مطرح نمیشود و تا یک حدی هم
متأسفانه موضوعات دچار شعارزدگی هستند چون موضوعاتی است که در راستای
فعالیتهای فکری نظام قرار میگیرد، خیلی وقتها ارزش هنری اینها در فضای
تبلیغات رسانهای کلیشهوار شیوهی صدا و سیما و ریتمیک و بدون اوج و فرود
گم میشود. خیلی از فعالیتهای هنری این دوستان، و فرض مثلاً یک دوست طراحی
خیلی تلاش میکند که تصویرهای خیلی مناسبی را ابداع میکند و در بحث
گرافیک داریم صحبت میکنیم، قاعدتاً در خیلی از رشتههای دیگر هم این قابل
بررسی است، در تصویرسازی و رشتههایی مثل سینما یا رشتههای دیگر...خیلی
بحثی رویش نداریم. ولی در فضای گرافیک نگاه
مدیران و مسئولها به بحث گرافیکِ فرهنگی و گرافیکِ اعتقادی یا حتی
گرافیکِ سیاسی یک مقدار حالت شعاری دارد یعنی با همان نگاهی که مثلاً به
فرض پیام نوروزی رهبر توسط همهی ارگانها کار میشود با تیراژ بالا و
کیفیت پایین، نگاهشان به تمام فعالیتهای موضوعی دیگر هم در طول سال همین
است. بر فرض مثلاً موضوعیت خود کشورهای همسایهمان، شرایط جغرافیایی
اقلیمی، فضای رسانهای منتهی به جنگ مثلاً به فرض در همین مثال سوریه.
اینها همه گم میشود در آن فضای شعارزدهی ارگانهای فرهنگی که یک سری
مسئولین برای خودشان ترسیم میکنند، و عمدهی فعالیت مسئولین هم بر اساس
واقعاً خرج ردیف بودجههاست نه بحث کیفی و ماندگاری، حتی زمانبر. یعنی
حالتی صورت بگیرد که ما برداشتش را ده سال دیگر داشته باشیم، نتیجهاش را
ده سال یا پانزده سال دیگر در نسل جدید طراحها، هنرجوها ، هنرمندها ...
اصلاً حالا بحث اصلی خود مخاطب مردم جامعه هستند، این نگاه بلندمدت
متأسفانه نیست و خیلی خب قاعدتاً بحث گرافیک که طراحها برایشان قاعدتاً
مخاطب خیلی اصل است و زمان خلق اثر هم خیلی محدود است به نسبت که ما در
کشورمان هر جا حالا دوستان کار میکنند با این مواجهاند. چون نگاه آن مدیر
یا سفارشدهندهی یک کار، خیلی کم زمانی تصور میشود و خودشان توقع
آنچنانی از آن پروژه ندرند و معمولا از طراحها آثار آنچنانی به اصطلاح
خلق نمیشود. ولی خب چیز عمدهای که
پیش میآید این است که دوستانی هستند مثل آقای یوزباشی که این دغدغه را
خودشان در خودشان پدید آوردند و روی این دغدغه کار کردند و این دغدغه را
پیش بردند به فرض حالا ما در گرافیک معاصر یک بحثی داریم با موضوعیت کلی
"سلف پوستر" که طراحی خودش به خودش سفارش دهد. گرافیک این دو دههی اخیر یک
نگاه متأسفانه مسموم رایج شد که میگفتند که طراح گرافیک نمیتواند مؤلف
باشد الزاماً باید یک سفارشدهندهای از بیرون ، حالا از نهاد فرهنگی، نهاد
سیاسی، یا هر ارگانی مثلاً حتی مجموعههای غیرفرهنگی حتی، نیاز به یک
سفارش دهندهی خارج از فضای مرزهای ذهنی خود طراح هست این نگاه هم تا جایی
پیش رفت که گرافیک واقعاً به یک ابزار خیلی نازل تبدیل شد در این دهههای
اخیر تا جایی که مثلاً در تبلیغهایی که بحث جذب هنرمندها برای رشتهی
گرافیک هست در تلویزیون میآیند میگویند دیپلم
ردیها!، بدبختها!، بیچارهها!، مثلاً رشتهی گرافیک تحصیل کنید مدرکش را
بگیرید، حالا فارغ از این بحثی که به آموزش عالی ربط دارد و بر میگردد
میخواهم بگویم خود طراحها ، یعنی این فکر تزریق شد در جامعهی دانشگاهی
کشور که یک هنرمند خودش نمیتواند مؤلف باشد، خودش نمیتواند سفارش موضوعی
را که دغدغهاش را دارد بدهد. ولی خب دوستانی بودند که مثلاً آقای یوزباشی
واقعاً تلاش کردند در موضوعاتی که برایشان حائز ارزش بود وقت گذاشتند و
طرحهایی را در تناسب زمان و بازوی اجراییشان تولید کردند ، من حالا چند
تا خیلی سرتان را درد نمیآورم بحثهایی که در این سالهای اخیر مطرح بود
را خیلی تیتروار از کنارش رد میشود که عدالت تقسیم شود بین اساتید گرامی.
در فضای گرافیک نگاه مدیران و
مسئولها به بحث گرافیکِ فرهنگی و گرافیکِ اعتقادی یا حتی گرافیکِ سیاسی
یک مقدار حالت شعاری دارد یعنی با همان نگاهی که مثلاً به فرض پیام نوروزی
رهبر توسط همهی ارگانها کار میشود با تیراژ بالا و کیفیت پایین،
نگاهشان به تمام فعالیتهای موضوعی دیگر هم در طول سال همین است.

یکی خود بحث
استفاده طراحها از نمادهای آشنا بود، چیزی است که الان عرف است و به
اصطلاح خود من میگویم پوسترهای آبگوشتی، مثلاً به فرض موضوعی داریم برای
روز قدس یا فلسطین میگویند خب فلسطین میشود سنگ و پرچم و قدس، اسرائیل هم
که ستارهی داوود و سیم خاردار، این دو را با هم تلفیق کنیم و یک عکس بچه
هم بیندازیم تنگش ، خب پوستر آماده است! و آن مدیر هم چون در سطح تصور و
تفکر خودش میبیند طرح را میپسندد و کلی طراح شاد میشود و شما را به خیر و
ما را به سلامت. چیزی که ما در این ورطه میافتیم همین فضایی میشود که
روز قدس در خیابانها که میرویم میلیونها متر مربع طرحهای بی خودی بدون
هیچ دیزاینی با نوشتههای خیلی ساده مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا که هیچ
زوری ندارد و هیچ ضربی ندارد، فضای گرافیک معاصر و فضای تبلیغات هیچ
تغییری، هیچ تلنگری و هیچ فوتی به آنها نمیکند و کارگرهای بدبخت شهرداری
مجبور میشوند جور بیهنری آن مدیر و آن طراح را بکشند. ولی خب بعضی دوستان
هستند که مثل آقای یوزباشی، حالا من از دید رفاقتی نگاه نمیکنم به این
ماجرا و سعی ایشان بر این بوده که از همان نشانههای آشنا ، آشنازدایی
کنند، مثلاً فکر کنند با همان نماد و سمبل آشنا برای مخاطبهای داخل و یا
حتی مخاطبهای خارجی چه کار کنند که یک موضوع جدیدتری، با یک مفهوم جدید
تری با یک فرم زیباتری را ارائه دهند، که خب میگویم این به واسطهی خود
نگاه بیکیفیت فضای دانشگاهی کشور، فضای فرهنگی کشور این هم سایهاش روی
طراحها افتاده که خیلی کارهای باکیفیتی ارائه نمیدهند. یک بحثی که باز به
نظرم بد نبود در این جا مطرح شود تنوع تکنیک اجرایی است، بعضی از طراحان
ترجیح میدهند که خیلی به زحمت نیاندازند خودشان را و از فسفرهای موجود در
بخش فوقانی بدنشان استفاده نکنند ولی خب بعضی طراحان هم گریبان چاک
میکنند و سعی میکنند که تصویرهایی را ابداع کنند و یک زحمتهایی را به
دوش خودشان بیاندازند از لحاظ تکنیکهای اجرایی، حالا تکنیکهایی که مرسوم
هست و یا حتی غیرمرسوم هست، فتو مونتاژها، تصویرسازیها حالا بیان
کاریکاتوری و خیلی شیوههای دیگر که خیلی از طراحان مغفولاند
از آنها. باز یک بحث عمدهای که میگویم حالا من تیتروار میگویم
شاخصههایی که در کار آقای یوزباشی هست، اینها و دوستان دیگر طراح چه
همنسلهای ما، چه آنهایی که حتی استاد ما هستند جا دارد که یک بازنگری به
نوع نگاهشان به بحث گرافیک انجام بدهند. یکی بحث استفاده از رنگ هست، در
سالهای اخیر تا جایی که من اطلاع دارم و این قطعا توهم توطئه نیست اینکه
عرض میکنم خدمتتان به واسطهی خیلی از مجموعههای فرهنگی خارج از
کشور این فضای فکری مسموم به گرافیک کشور تزریق شد که رنگ تا جایی که
میشود باید از آثار گرافیکی شهر تهران حذف شود حالا میگویم شهر تهران
قطعا فضای بازهی کل کشور این بحث صادق هست، قاعدتا بیشترین مخاطب
دانشجو و حالا میتوانیم بگوییم به سمت منورالفکری در تهران جمع شده اند،
تلاش خیلی جدی که باز بگویم توهم توطئه نیست از سمت ایادی استکبار بود که
بحث رنگ و رنگی بودن و نشاط بصری طرحهای گرافیکی تا حد امکان در فضای شهر
تهران حذف شود، و ناخواسته طرحها به سمتی رود که ما هر مضمونی حتی
جشنوارهها و مناسبتهای ملی حتی مناسبتهای مذهبی، که رنگ باید در
اینگونه آثار گرافیکی خیلی بارز باشد از آنها کاسته شود، ادامه بدهم؟
ولی در فضای
گرافیک نگاه مدیران و مسئولها به بحث گرافیکِ فرهنگی و گرافیکِ اعتقادی یا
حتی گرافیکِ سیاسی یک مقدار حالت شعاری دارد یعنی با همان نگاهی که مثلاً
به فرض پیام نوروزی رهبر توسط همهی ارگانها کار میشود با تیراژ بالا و
کیفیت پایین، نگاهشان به تمام فعالیتهای موضوعی دیگر هم در طول سال همین
است.
حیاتی: از
آنجایی که ما در حلقه هنر دیر به دیر به یک رشته میرسیم مثلا یک کار پوستر
میبینم بعد میرود تا دو سه ماه بعدش، دقت شده دوستانی که به صورت
کارشناس میآیند معمولا تمام مشکلاتی که در زمینهی گرافیک هست را
میخواهند بررسی کنند ولی کار اصلی ما در این جلسه نقد آثار است. اگر این
نکات را صلاح میدانید در حین کارها گفته شود، مثلا راجع به رنگ صحبت
میکنید کارهایی که خیلی رنگهای مختلف دارند، یعنی روی تک تک پوسترها صحبت
کنیم و کنارش این حاشیه را بزنیم، دوستان هم کمتر خسته میشوند، حالا
برای اینکه شروع کنیم من میخواهم همینطور که پوسترها هستند واقعا روی
هر یک از کارها، چون نمیدانم و فکر نمیکنم که مخاطب لحظهای که آقای
یوزباشی ارائه آثار میدادند کامل توانسته باشد کارها را ببینند یا
بخوانند، دانه دانه با هم میرویم و حالا اگر نکتهای بود جناب سیفی و آقای
شیخ رضایی نکاتی را بفرمایین. من هم علت اصلیای که اینجا هستم چون یک
آدم خیلی پرسشگری هستم اینجا هستم!. فقط چند سوال کلیدی من هم اگر
بشود اینجا حل شود.
با این سوال شروع میکنم و
میرویم سراغ پوسترها، ما در پوسترهای آقای یوزباشی این نکته را از زبان
خودتان شنیدیم که در زمانهای مختلف برای مناسبتهای مختلف طراحی شده یعنی
یک مجموعه برای یک موضوع خاص نیست. یک تم بیداری داریم در همه ولی
زمانهایش خیلی با هم پس و پیش هست، درست فهمیدم؟ تقریبا درست فهمیدم!
یوزباشی: منتهی میشود به یک وحدتی
حیاتی: بله یک وحدت موضوعی داریم، میخواهم..
یوزباشی: اینکه یک ماهه پنجاه پوستر طراحی شده باشد، نه اینطور نیست.
حیاتی: هم این
است و هم یک موضوعی که خیلی مطرح هست زمینهی ارائهی پوستر است. حالا چه
به لحاظ قالب مثلا در گذشته پوسترها را چاپ میکردند 100 در 70 و روی
دیوارهای شهر میزدند، الان خیلی کم هست، بعید میدانم یک کدام از این،
شاید یکی دوتا شده باشد ولی معمولا میرود و نمایشگاه یا میرود در فضای
وب و یا اگر خیلی خیلی خوششانس باشد بیلبورد میشود که حالا خود تفاوت
پوستر 50 در 70 و بیلبورد جای بحث دارد. این را هم اگر صلاح میدانید یک
توضیحی بفرمایید باز سوال هست میپرسیم انشاءالله. این اثر به صورت مشخص.
یوزباشی: راجع به این اثر که اسلایدشو میشد عرض کردم یک اثر از یک مجموعه هست با عنوان "ما برای آزادی و دموکراسی میآییم"،
یعنی عنوان اصلی کارها که در پوسترهایم لیاوت شده است این است "ما برای
آزادی و دموکراسی میآییم" و به نوعی حالا یک نگاه بر مبنای طنز یا بر
مبنای نگاه به تناقضهای این شعار در این مجموعه پوسترها شکل گرفته. حالا
این یک اثر هست از یک مجموعه حالا با تعبیری که دوستمان آقای شیخ رضایی به
کار بردند با نمادهای آشنا ولی با کارکردهای جدید و با برخوردهای جدید با
آن نمادهای آشنا. راجع به این اثر مختصر این را میتوانم بگویم.
سیفی:
راجع به این کار باید صحبت بکینم؟ یا من چند ویژگی کارها چون در قسمت اول
صحبتم یک مطالب کلی گفتم و چند مطلب هم خیلی سریع میگویم و رد میشوم که
وقت جلسه هم به اصطلاح کفاف بدهد. تلاش در جهت مستقل بودن نگاه و جستجوها.
اینکه آقای یوزباشی در حالی که دارد تلاش میکند در این مسیر حداقل فکر
میکنم، 12 ، 13 سالی تجربه دارد. نکتهی مهم برای من اینکه که ایشان سعی
کرده با نگاه به همین مجموعهی مختصر که 8 یا 10 پوستر هست میشود این را
ردیابی کرد و راجع به آن صحبت کرد. جو زدهگی، اسم زدهگی، شیوه زدهگی،
شهرت زدهگی از عوارض مانع این مسیر هست. یعنی دانشجوها یا افرادی که کار
خوبی هم که میکنند به خاطر اینکه استقبال نمیشود یا چون فلان شخص یا فلان
جریان حاکم هستش یا شهرت دارد زوذ کشیده میشوند به آن سمت. آقای یوزباشی
سعی کرده از این عوارض خودش را نگه دارد و مستقل فکر کند و در تکنیک هم حتی
این استقلال تکنیکی را هم سعی کرده حفظ کند. اینکه من میگویم به معنای
تام و تمام به قول معروف تمام موفقیت ایشان نیست،کما اینکه ما بخواهیم
کارهایشان را نقد کنیم ایراد و معایبی را هم میشود نقد جدی کرد و ایرادها
را هم گرفت. اما چون این ویژگی یا این ویژگیهایی که بنده اسم میبرم و
چند مورد هست وجهش غالبتر است و نمود بیشتری دارد من بیشتر به این مطالب
پرداختم. استفاده از تکنیک و ابزارها در جهت بیان موضوعی که مد نظر دارد،
ببینید ایشان که موضوع را پیدا میکند تکنیکزده نیست، عینی شلوغ نمیکند،
حتی در همین کار میشود این را مثال زد. یکی از مشکلات جامعهی هنری ما
دارد چه در نقاشی، چه در پوستر یا تصویرسازی، و خصوصا در خود پوستر، که
پوستر فرستنده است دیگر، یعنی یک چیزی را پست میکند، مضمون یا پیامیرا
قرار است بفرستد برای فرد یا مخاطب. پس اینجا یک گیرنده هست و یک پیام.
اینکه فرستنده زمانی میتواند پیامش را ابلاغ کند که این پیام به بلوغ
رسیده باشد، بفهمد که چه میخواهد بگوید و به موجزترین وسادهترین شکل
بیان کند.بسنده نکردن به قابلیتها و امکاناتی که دارد و این از ویژگیهای
دیگر است این هم از ویژگیهای دیگر است. که این مورد ویژگی اصلی ایشان در
مسیر فعالیت هنری برای تاثیر درست و عمیقتر گذاشتن است. یعنی ایشان به
قابلیتهایی که دارد و امکاناتی که گرافیک و پوستر سازی دارد بسنده نمیکند،
فکری که دارد فکر نمیکند آخر فکر است یا بهترین فکر است. خیلی از کارهای
ایشان میرود به سمت پویایی یا به تعبیر ایشان یک کاری از یک مجموعه... .
ایشان در جهت کامل کردن آن فکر دارد به اصطلاح دارد حرف میزند، یک قسمتی
از یک پروژهای است که پوسترش را ما اینجا میبینیم.
حیاتی:
اینجا لابهلای صحبتهای شما، اولا من بگویم من خیلی خوشوقتم در میان
این سه بزرگوار نشستم، انصافا آقای یوزباشی هم، آقای شیخرضایی جزء افرادی
هستند که من شخصا هم به لحاظ محتوایی هم به لحاظ تکنینکی خیلی چیزها یاد
گرفتم، جناب سیفی را افتخار آشنایی نداشتم فقط دورادور بوده، این را
میگویم که از این به بعد اگر صحبتی میکنم که کمیجسارت شد بنده را ببخشید
یعنی چون میخواهم بحث برای دوستانی که در جلسه هستند مفید تر باشد. الان لابهلای صحبت شما جناب سیفی یک مطلبی بیان شد که خیلی صحبت این روزهای گرافیک ما هم هست. ضمن اینکه بالاخره اصالت و مشروعیت یک اثر گرافیکی و خوب و بد بودن آن با چه چیزی شناخته میشود؟
اگر یک اثر، پیام در حقیقت فرستندهاش را درست منتقل کرده باشد اثر
خوبیست؟ یا اگر به لحاظ تکنیکی و نوآوری یک کاری کرده باشد که بهبه و
چهچه را به لحاظ زیباییشناسی در خودش داشته باشد؟
سیفی: باید
عرض کنم این مشکل، مشکل اصلی جامعهی هنری است. ببینید اوج هنر در سادهگی
است، این را خیلی مختصر بگویم. من اول هم که شروع کردم سعی کردم فشرده یک
مطالبی را بگویم الان باز دوباره دارم خیلی مسلسلوار مطالب را میگویم که
رعایت وقت را کرده باشم، مشکل اصلی جامعهی هنری ما این است که به خاطر
اینکه ذات هنر در سادهگی است خیلی مشکل ایجاد میشود برایش. یعنی
سادهسازی، ساده کردنِ حتی مفهوم، چون اگر یادتان باشد در آن اوایل انقلاب
آرم میخواست و میگفت میخواهم مسجد و مسلسل و پرچم و لشگر و.. باشد یعنی
یک فیلم سینمایی را میخواست در آرم جا دهد این رفته رفته رفت به سمت
سادهگی، متوجه شدیم که آرم یا نشانه نمایندهی یک جریان فکری یا یک نهاد
است، نمایندهی یک اندیشه ایست که در آن نهاد هست. حالا این نهاد چه
نظامیباشد چه فرهنگی. متوجه شدیم که خیلی باید سادهسازی کنیم و آن مفهوم
یا آن تیک یا آن خط یا آن دو المان سادهای که هستند به نوعی آن حال و هوا
را برسانند، خود این باعث شده که خیلیها سهل انگارانه بیایند وسط و مثلا
شعر میگوید طرف بعد میگویند زبان حال خود من است و من ساده کار میکنم!
یا یک نفر پوستر کار میکند و خیلی ساده با کلاژ چند موضوع یا پرسوناژ کار
را ارائه میدهد. مطلبی که آقای شیخ رضایی گفتند، حالا زمان خیلی اجازه
نمیدهد ولی خیلی کلی میگویم که 25، 30 سالی است که نظام آموزشی ما به
شیوهی قبل از انقلاب جلو میرود. این پیامد به اصطلاح قابل تاملی است، ما
نظام آموزشی خودمان دچار مسئله است. بحث فرهنگ و هنر را عرض میکنم، این تا
تعریف نشود که آموزش ما چگونه باید باشد، دانشجوی ما چه چیزهایی را باید
یاد بگیرد و برای چه، اگر ما مشخص نکنیم که الف تا ی مان کجاست، حالا الف
تا چهار حرف، تا این را مشخص نکنیم سیستم آموزشی ما کجاست، این مسائل هم
هست. برای همین یک کاری که خیلی عالیست، یک پوستر که خیلی خوب است یک جایی
قضاوت میشود و کنارش میگذارند و اخراج میشود و جای دیگری جایزهی خیلی
خوبی میگیرد. یک کاری که ضعیف است یک جایی رد شده و جای دیگری جایزه
میگیرد. من نمیخواهم بگویم که خیلی درهم و برهم است و تشخیص داده نمیشود،
نه، من میخواهم بگویم که این جریان مثل جریانهای موازی فرهنگی که این یک
فعالیتی میکند و نهاد دیگری هم دقیقا همین فعالیت را میکند. کی را
اشاره کرد ایشان، آن شعارهایی که چاپ میشود با تیراژ زیاد، اینها باعث
میشود که موازی حرکت کردن و نبودن نقد درست در این عرصه. ما در این عرصه
تحملمان هم کم است، یعنی به دانشجو یک جوری یاد میدهند که اگر از کارت
ایراد گرفتند طرف یا بی سواد است یا مغرض. این هم هست متاسفانه. اما افرادی
که کارشان را به عنوان اینکه این بچهی من است و باید برود در جامعه و از
خودش دفاع کند من هی دستش را نگیرم و خودم را کنارش الصاق نکم که بخواهم
هی دفاع بکنم این نشان میدهد که طرف ظرفیت دارد، شعور دارد و کارش را به
قول معروف در معرض نقد قرار داده است.
پوستر مثل یک فریاد عمل میکند
اما از طرفی میتواند رمزگونه هم باشد و بیننده میتواند ساعتها مفاهیمی
را از پوستر استخراج کند و راجع به آن حرف بزند. این به نظرم باید توازنی
بین این دو ویژگی باشد
حیاتی: الان
دو مسئله مطرح شد یکی اینکه صریح بودن در پوستر که در جلسهی نقدِ فکر
میکنم خانم مرتضایی بود خود آقای یوزباشی هم حضور داشتند، پوستر را به
مثابهی یک فریاد میدیدند که باید خیلی زود حرفش را بزند. این از طرفی،
صریح بودن و رک بودن و سادهگویی را در حقیقت به عنوان اصل یک اثر که پوستر
هست نشان میدهد از طرفی هم ما در کارهای هنری کارهایی که حداقل سلیقهی
بخشی از جامعه که من هم خود جزء آن بخش باشم، این است که یک کار در خودش
نوعی رمز گونهگی داشته باشد که شما را درگیر کند و بعد شما به کنه اثر پی
ببرید. این دو با هم تناقض ندارند؟
شیخ رضایی: من
صحبتهایی که کردم قبل از این راجع به کلیت آثار بود که حالا بحث رنگ مطرح
شد، برای کارهای سیاسی عرف این است ، حالا چیزی که در ذهن بعضیها هست به
اشتباه البته راجع به اثر قبلی در نقدش نمیگویم، در خیلی از پوسترهای
سیاسی استفاده از رنگ مشکی و قرمز و سفید به عنوان رنگهای کنار هم به
عنوان تاثیر رنگی بیشتر در مخاطب استفاده میشود ولی میخواهم بگویم خود
این در برخی از آثار که 70 درصد از آثار گرافیک معاصر را شکل میدهد خیلی
لوث شده است.
دربارهی بحثی که گفتید، جهان
معاصر جهان نمادهاست یعنی در سینما، در رسانهها، چیزی در فضای داخلی
خودمان در بعد از انقلاب هم باب بوده چیزی بوده که خیلی از حرفها را دیگر
حرف نزنیم و شعارش را ندهیم و در قالب نماد یا یک تصویر و یا فرم بصری
منتقل شود. دربارهی بحثی هم که گفتید خصوصیت یک پوستر خوب یک فریاد خوب
است، به خود موضوع و سوژهی آثار هم برمیگردد، یک وقتی ما پوسترمان راجع
به نمایشگاه آثار هنری خانمیست که گلهای چینی تولید میکند و در فلان
گالری در دالغوض آباد نمایشگاه گذاشته است. میخواهم بگویم ذات خود پوستر
خیلی محترم و موضوع هم خیلی محترم است و طراح هم زحمت میکشد برای این
موضوع. میخواهم بگویم خود محتوا هم محتوای مشتواری ندارد. یک محتوای خیلی
لطیف و نازگونهای دارد. دربارهی بحث پوسترهای سیاسی و پوسترهای اجتماعی
با کارکرد تاثیرگذاری روی مخاطب عام خود محتوا کار را جلو میبرد. یعنی
حتی اگر کار با یک اجرای ضعیف اجرا شود چون محتوایش مشتگونه است تا یک حدی
میتواند تاثیر بگذارد. میخواهم بگویم به موضوع هم برمیگردد. کارهایی که
آقای یوزباشی کار کرده غالب موضوعات همین سازوکار را دارد. در همین کار
کاخ سفید با عنوان جهانیاش "وایت هووس"، تصویر ذهنیاش تصویر مرتفع و
سفیدی که نمادی از صلح میتواند باشد ولی وقتی طراح این را روی تانک سوار
میکند به عنوان یک عنصر جنگی و به اصطلاح انسانکش در وهلهی اول تاثیر
بنیادین فیزیک آن را میگیرد و پایهاش را میگذارد پایهی تجاوز و زور و
قتل عام، در وهلهی بعد"لیت"اش میکند، تضاد رنگی و نور تصویر را
دستکاری میکند که یک مقدار بیان تصویر تاکید شود و میآید رنگ را از آن
میگیرد یعنی سفیدی را میگیرد و کل طرح را قرمز میکند و خب قطعا وقتی رنگ
موضوعی که در ذهن ما یک نماد آشناست به عنوان کاخ سفید، رنگش به تن مایهی
قرمز در میآید و رنگ تعریفش مشکی میشد، بیانش قطعا بیان انتقادی است. در
خود لی اوتاش هم خیلی دقت شده که همین عنوان دموکراسی کجا میتوانسته لی
اوت شود، دموکراسی میرود زیر چرخهای شنی تانک، این یک نگاه لیاوت است.
حالا این دانش که خود تایپ کجا قرار بگیرد، مثلا در فضای باز بالای تصویر
که این یک بیان است، موضوع اصلی که دموکراسی یا بحث بشر و حقوق بشر است
میآید در عرض بصری چرخ شنی تانک مطرح میشود، این خود کمک میکند.
میخواهم بگویم این نمکها و ریزهکاریها که در خیلی از کارهای اساتید
مواجه نمیشوند ابدا. نگاه ریزبینانه حتا در لیاوت. میخواهم بگویم خود
شتابزدگی در اجرا یک بحثی است، شاید شخص من، سلیقهی شخصیام با این اجرا
موافق نباشد ولی بحث همان مشت زدن است، یک پوستر با یک اجرای خیلی
سادهتری میتواند مشت بزند و یک پوستر باید خیلی روی آن کار شود که
جزئیات داشته باشد. میخواهید طرحهای دیگر را هم ببینیم.
جوزدهگی، اسمزدهگی،
شیوهزدهگی، شهرتزدهگی از عوارض مانع این مسیر هست. یعنی دانشجوها یا
افراد کار خوبی هم که میکنند به خاطر اینکه استقبال نمیشود یا چون فلان
شخص یا فلان جریان حاکم هست یا شهرت دارد زود کشیده میشوند به آن سمت.
آقای یوزباشی سعی کرده از این عوارض خودش را نگه دارد و مستقل فکر کند و در
تکنیک هم حتی این استقلال تکنیکی را سعی کرده حفظ کند.
این هم بحث استفاده از نمادهای
آشناست که ما در نمادهای عبور و مرورمان یک سری تصویرهایی را میبینیم
البته من جسارت نکنم خود آقای یوزباشی باید توضیح بدهند. ولی خب این میآید
از دانش بصری مخاطب در حد عموم مردم که با علائم راهنمایی آشنا هستند و
قطعا به یک سری المانها و نمادهای سیاسی هم مثل ستارهی داوود مواجه
شدهاند. عناصری مانند لوگوی سازمان یافتهی پیشرفت داده شدهی دزدان
دریایی که نماد مرگ شده بیشتر. شاید من خودم ترجیح ندهم همهی عناصر با هم
استفاده شود ولی طراح تا جایی که توانسته سعی کرده این پلهها را بین خودش
و مخاطب طی کند که به یک جایی برسند در عناصر بصری که حرف هم دیگر را
بفهمند، خیلی عناصر پرت و پلایی استفاده نکردهاند.

مثلا در این جا استفاده از یک
المان گیره است و ایجاد یک فضایی است که خب میدانید که باریکهی غزه در یک
محاصره و تنگنایی قرار گرفتهاند،این بیان، بیان استفاده از ابزار صنعتی
برای القای آن مفهوم، این ما را به فکر میاندازد حداقل ما را یک لحظهای
همذاتپنداری میکنیم و در این تنگنا خودمان را حس میکنیم و شاید یکی از
نیت یا انگیزههای هنرمند این باشد که آن لحظه چالشی را ایجاد کند.
سیفی:
همانطور که آقای شیخرضایی اشاره کردند به این مطلب، استفاده از نمادها و
علائمی که ما با آنها آشنایی داریم و استفادهی مجدد یا دیگر گونهای که
استفاده از یک شکلی و ترکیب آن با شکل دیگری که منجر به یک شکل سومی
میشود و این استفادهی بهینه، چه ما قبول داشته باشیم بپذیریم یا نه، از
جهت فکری ما را مشغول میکند راجع به سادهگی هم که گفتید ما در عرصهی هنر
مخصوصا پوستر ناگزیر هستیم اصلا برویم به سمت سادهگی و سادهسازی و
اینکه چه اثری مثلا به عنوان یک اثر خوب پذیرفتی که مقدار زیادی به طبع
مخاطب هم بر میگردد، طبع مخاطب ما امروز خیلی آسیب دیده مثلا اگر
رسانههای ما را ببینید در این زمینه خیلی فعالیتهای خوبی نمیکنند ، من
اشاره میکنم و رد میشوم، مثلا وقتی "بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران ،
کز سنگ ناله خیزد وقت وداع یاران" سعدی مثلا یک جوری دارد حرف میزند و
انگار داد حرف عادی میزند. این به نوعی رسیدن به یک سادهگی است. "گفته
بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم ، چه بگویم که غم از دل برود چون تو
بیایی" و شاعرهای دیگری هم هستند که خیلی پیچیدهتر و غامضتر میگویند
انگار برای شاعرها گفتهاند. اما سعدی وقتی میرسد به سادهگی رسیدن به
عرصهی سهل و ممتنع است. در پوستر و گرافیک هم همینطور است ما باید به
گونهای برسیم که همه فهم هستش و مفهوم هم قربانی نشود. یعنی به قول معروف
عارضه سادهاندیشی گریبان خود هنرمند را نگیرد، چون این سادهاندیشی به
مخاطب هم منتقل میشود. انگار مثلا مخاطب سطح فکریاش پایین است و هنرمند
آمده است حرف خیلی ساده و پیش پا افتاده را، مثلا در خیلی از فیلمها ما
میبینیم و میگوییم که خیلی از صحنهها اضافه است اینها را انگار
کارگردان یا نویسنده با یک سری آدم عقبافتاده طرف است! در عرصهی پوستر
خصوصا هنرمند باید خیلی حواسش به این مسائل باشد، که حرفی که میزند اولا
در عین اینکه همهی حرفها شبیه به هم است وقتی ما راجع به بیداری و
مقاومت حرف میزنیم نمادها و نشانههای مشخصی دارد نوع بیان اینها هم
تقریبا شبیه به هم است ، حالا من هنرمند باید چه شیوهای را یا چه طور به
کار ببرم که حرف هرچند شباهتی با کارهایی که در این مسیر شده ولی به هر حال
یک بیان نوعی داشته باشد. اینجاست که کار دشوار میشود. یکی از دلایلی که
من گفتم کارهای آقای یوزباشی این پویایی که ایشان دارند واقعا قابل احترام
است. من بدون هیچ تاثری این راصمیمانه که حرف دل من است میگویم. تلاشی که
ایشان دارند که تکراری نباشند، جو زده نباشند، اسیر نگاه و سایهی دیگران
نباشند و خودشان مستقل به فکر را بپردازند، تکنیکزده نباشند، این پویایی
را در مسیر کارهای ایشان پسندیدم.
در کارهای آقای یوزباشی سعی
شده تا جایی که میشود آن فحشهای تصویری اصلا نباشد، یک کاری بود که غزه
در خون غرق میشد، به عنوان مثال دربارهی غزه میلیونها اثر در کل دنیا
تولید شد که از این میلیونها 99 درصدش به ظن من فحش تصویری بود، تصویرهای
خیلی منزجر کننده از خون و خونریزی و بدنهای پاره پاره. وقتی طراح گرافیک
میخواهد دربارهی یک فاجعه صحبت کند قرار است بزند به قلب موضوع و آن
بنیان موضوع را در ذهن مخاطب رشد و نمو بدهد، اینجا طراح آمده واقعا تمییز
و پاکیزه استفاده کرده از این اتفاق تلخ که حالا با این عناصر آشنا، سیم
خاردار به عنوان یک عنصر محدود کننده و اسارتبخش که این فضا را محدود
کرده، فضای داخل را با تونالیتههای قرمز رنگ نماد خون پر کرده و آن تایپ
را خیلی سالم و تمییز داخل آن غرق کرده.
مثلا در این جا استفاده از یک
المان گیره است و ایجاد یک فضایی است که خب میدانید که باریکهی غزه در یک
محاصره و تنگنایی قرار گرفتهاند، بعد اینجا این بیان، بیان استفاده از
ابزار صنعتی برای القای آن مفهوم، در حرف پیش هم اشاره کردم ممکن است
مخاطبها این را نپسندند و بعضیها خوششان بیاید ولی از همه مهمتر اینکه
این ما را به فکر میاندازد حداقل ما را یک لحظهای همذاتپنداری میکنیم و
در این تنگنا خودمان را حس میکنیم و شاید یکی از نیت یا انگیزههای
هنرمند این باشد که آن لحظه چالشی را ایجاد کند.
شیخ رضایی:
من باز برای دوستانی که اینجا هستند تاکید میکنم که من و حسین را
میشناسند یا نمیشناسند و شاید در فضای مجازی هم این گفتوگوها را دنبال
کنند، من خیلی صادقانه راجع به کارهایش صحبت کردم و این بحث رفاقت خیلی در
نظراتم تاثیری نداشت. چیزی که الان در فضای جوانها و اساتید لب گور هم
دارند با این شیوهی فکری ادامه میدهند که گرافیکشان فحش تصویری است، یعنی
از مقوله دیزاین و فکر و ترکیب و انتخاب رنگ و شعار مناسب و خیلی
ریزهکاریهای دیگر اصلا در آن خبری نیست و مخصوصا در کارهای پوسترهایی که
خیلی خودمانی بگویم در بحث پوسترهای سیاسی خیلی از اتفاقات فرهنگی،
اجتماعی، سیاسی داخل هم در گونهی آن قرار میگیرد و الزاما خارج از مرزها
مطرح نیست، میخواهم بگویم من از خیلی از اساتید و خیلی از جوانترها که
خردهای به آنها نیست این فحشهای تصویری را خیلی دیدهام. در کارهای آقای
یوزباشی سعی شده تا جایی که میشود آن فحشهای تصویری اصلا نباشد، یعنی
اصلا سازو کار ایدهپردازی از آن مسیر طی نشود. در کارها، یک کاری بود که
غزه در خون غرق میشد، به عنوان مثال دربارهی غزه میلیونها اثر در کل
دنیا تولید شد که از این میلیونها 99 درصدش به ظن من فحش تصویری بود،
تصویرهای خیلی منزجر کننده از خون و خونریزی و بدنهای پاره پاره و
چیزهایی که واقعا اینها یک بخشی از بیان گرافیک هست که اصلا به عهدهی
آثار گرافیک نیست یعنی اینها میرود در حوزهی مستند اجتماعی و عکسهای
خبری ولی وقتی طراح گرافیک میخواهد دربارهی یک فاجعه صحبت کند قرار است
بزند به قلب موضوع و آن بنیان موضوع را در ذهن مخاطب رشد و نمو بدهد، مثلا
اینکه ما برای موضوع غزه بیاییم خیلی از طراحان داخل و خارج از این فرمول
استفاده میکنند که تصاویر خبری خیلی فاجعه از آن حوادث را استفاده
میکنند. ولی خب اینجا طراح آمده واقعا تمییز و پاکیزه استفاده کرده از
این اتفاق تلخ که حالا با این عناصر آشنا، سیم خاردار به عنوان یک عنصر
محدود کننده و اسارتبخش که این فضا را محدود کرده، فضای داخل را با
تونالیتههای قرمز رنگ نماد خون پر کرده و آن تایپ را خیلی سالم و تمییز
داخل آن غرق کرده، عمق فاجعه را میبینیم ولی قرار هم نیست که مثلا هر
پوستر که ما میبینیم سریع در ما یک هیجانی را ایجاد کند که مثلا بزنیم به
قلب اسرائیل. میخواهم بگویم بحث محتوا یا فکری خیلی مهمتر است در آثار
گرافیک تا آن شور و هیجان چند ثانیهای زودگذر.

حیاتی: من عذر
میخواهم، میدانم که دوستان طراح و کارشناس که در مباحث مختلف تشریف
میآورند اینجا، واقعا حرفهای زیادی دارند. یکی از دلایل اصلا راه افتادن
حلقه هنر همین بود که این سینههای مالامال از درد را میدیدیم و اینجا
قرار بود محملی باشد که این دوستان نظراتشان را بیان کنند. یک مقدار مشکل
فرمی داریم در حلقهی هنر و آن هم دوستان قول دادند با تدابیری برطرف
کنند، آن هم زمانهای کم ماست. مثلا من خودم حس پرسشگرم خیلی سوالات درش
وجود دارد که دوست دارم بپرسم ولی مجبورم که نپرسم چون آقای نوریان دارن
تذکر میدهند که وقت تمام شده. اینجا من تشکر کنم از آقای سیفی و آقای
شیخرضایی و بروم سراغ سوالات اندکی که دوستان آوردند. نمیدانم بیشتر
میشود یا نه.
این سوالات را از جناب آقای یوزباشی میپرسم و پاسخ مختصر و متین ایشان و بعد اتمام جلسه.
سوالات و نظراتی که در جلسه ارائه از جانب مخاطبین مطرح شد:
در
پوسترهای حضرت عالی یک گرایش عمومیبه نشان دادن قدرت و شدت استکبار دیده
میشود، مثلا غرق شدن غزه در خون یا دو شقه شدن کلمه صلح توسط موشک
اسرائیلی و یا قرار گرفتن کاخ سفید بر روی یک تانک. برای ایجاد انگیزهی
بیداری بهتر نیست که جریان عمومی پیروزی حق در مقابل باطل بیشتر نشان
داده شود؟
یوزباشی: البته
دوست ندارم خودم قضاوت شخصی خودم را راجع به کار بگویم ولی سعی کردم این
آثار وجه آیینهگی را داشته باشند. یعنی آیینهای باشند از واقعیاتی که در
عالم اتفاق میافتد. هم بعد تلخ ماجرا را بتوانیم ببینیم و ادراک کنیم مثل
آن اثر غزه که این واقعیت اتفاق افتاد که این مردم محاصره شدند و داشتند در
خون خود غرق میشدند. از طرفی هم که سوال کردند پوسترهایی برای تهییج
مخاطبان یا تشویق کردنشان به مفاهیم بیداری، من سعی کردم در کارهای دیگرم
هم این باشد ولی در یک اثر نمیشود همزمان چند نگاه را دنبال کرد، یک موقع
هست ما واقعیت تلخی که دارد به واسطهی ظلم ظالمان اتفاق افتاده را قصد
داریم منتقل کنیم و همین یک جمله را میتوانیم بگوییم. حالا من از همین
فرصت استفاده میکنم خیلی کوتاه آن سوالی که شما پرسیدید را هم بگویم، درست
است که پوستر مثل یک فریاد عمل میکند اما از طرفی میتواند رمزگونه هم
باشد و بیننده میتواند ساعتها مفاهیمی را از پوستر استخراج کند و راجع
به آن حرف بزند. این به نظرم باید توازنی بین این دو ویژگی باشد یعنی هم
باید مفاهیم عمیقی را در خودش داشته باشد و در کوتاهترین لحظه چکیدهای از
آن مفاهیم را بتواند منتقل کند.
سعی کردم این آثار وجه
آیینهگی را داشته باشند. یعنی آیینهای باشند از واقعیاتی که در عالم
اتفاق میافتد. هم بعد تلخ ماجرا را بتوانیم ببینیم و ادراک کنیم
حیاتی: یعنی اگر دو وجه داشته باشد اثر کاملتری خواهد بود؟
یوزباشی: حالا من نمیگویم دو وجه، میگویم توازن بین این دو وجه وجود داشته باشد.
حیاتی: یعنی هم فریاد و هم با نگاه بیشتر چیزهای بیشتری در آن یافت شود.
یوزباشی: طبعا.
شیخ رضایی: من
سریع میگویم که برویم سراغ سوال دوستان. این بحثی که دارد مطرح میشود
عین بررسی کل تاریخ ادبیات ایران است. یک وقتهایی ما سراغ غزل میرویم یک
وقتهایی سراغ قصیده و رباعی یا یک وقت سراغ تلمیحات آنچنانی و قصیدههای
طولانی میرویم، میخواهم بگویم پوستر هم تقریبا در یک قالبی همین طور است،
یک وقت یک موضوعی با چند المان ساده و نمایشش کفایت میکند و گاها هم نه،
عناصر زیادی میطلبد برای انتقال آن مفهوم. فرمول ثابتی ندارد که بگوییم که
همیشه پاکیزه و خلوت باشد یا شلوغ و با جزئیات زیاد.
پوستر
که یک ابزار صنعتی در آن وجود دارد، خود ابزار شبیه G در غزه میباشد، این
برداشت میشود که G غزه باعث فشار روی کلمه میشود، در بنده این پوستر
برداشت عکس داشت.
یوزباشی: هر کسی از ظن خود شد...
حیاتی: نظر ایشان برایتان خیلی محترم است..
یوز باشی: بله محترم است ، چه پاسخی باید بدهم؟!
آثار شما بسیار متنوع و تاثیر گذار بود، با آرزوی موفقیت بیشتر برای شما. آیا موضوع کار شما بیشتر در حوزهی سیاسی است؟
یوز باشی: یکی از دغدغههایم هست. البته نه به سفارش ارگانهای سیاسی. حالا
یک نکتهای عرض کنم، سلف پوستر است این اثر، ولی به صورت خیلی خودجوش و
خلاصه جالب، شهرداری تهران در یک بازهی مراسمهای دههی فجر در تیراژ
میلیونی در در شهر تهران استفاده کرد. خودجوشهایی هستند که سفارش دهنده
ندارند، اشاره میکنم به نکتهای که شما گفتید که چه جوری قرار است این
آثار ارائه بشوند، این وظیفهی من نیست، من تلاشم را برای ارائهی آثار
میکنم . ما به همراه آقای شیخرضایی نمایشگاه گذاشتیم تلاش کردیم که
آثارمان را ارئه بدهیم، در فعالیتهای ملی و بینالمللی شرکت کردیم سعی
کردیم که کارمان را ارائه بدهیم اما اگر جامعهی انقلابی ما عرقی به این
ندارد که استفاده از آثار خوب و هنرمندانهای بکند البته منظورم آثار خودم
نیست، ما هم تلاش کردیم. اگر عرقی ندارد، وظیفهاش به گردن من نیست ما
تلاشمان را کردیم ولی کماکان ما شاهد مربعها و مستطیلهایی هستیم که
رویشان یک فونت تیتر نوشته: مرگ بر اسرائیل و قرار است آن مشت محکمی باشد
به دهان استکبار که به نظر من نوازشی بیش نیست و حیف و میل کاغذ است فقط.
ما تلاشمان را کردیم ولی
کماکان ما شاهد مربعها و مستطیلهایی هستیم که رویشان یک فونت تیتر
نوشته: مرگ بر اسرائیل و قرار است آن مشت محکمی باشد به دهان استکبار که
به نظر من نوازشی بیش نیست و حیف و میل کاغذ است فقط.
آیا پوسترهای شما ،سلف پوستر، خودتان سفارش دهنده هستید یا برای جشنواره است؟ آیا استقبال شدهاید یا نه؟
یوزباشی:
استقبال بستگی دارد که در چه ابعادی بگویید استقبال. آن استقبالی که باید
در این جامعه،در این سرزمینی که بالاخره ادعاهایی درش هست صورت بگیرد، نه،
صورت نگرفته است. ما کارمان را انجام دادهایم ولی مدام دلخوردگیها
وبیمهریها مواجه بودیم ولی مهم نیست ما کار خودمان را میکنیم.
انگیزه و هدف شما در طراحی این پوسترها بسیار قوی به نظر میرسید چگونه بیانگیزه نشدهاید توضیح دهید.
یوزباشی: من
نمیخواهم حدیث نفس بگویم، ولی اگر مفاهیمی را مد نظر قرار میدهیم و آثار
را خلق میکنیم، خواستگاهش خواستگاه قلبی باشد خواستگاه درونی و ذاتی
باشد، به سفارش نباشد، به خاطر پول نباشد، من برای بعضی از این آثار
دستمزد دریافت کردم، اینجا راحت اعلام کردم ولی باز هم خواستگاه آن آثار
مثل این کار که لی اوت پایینش خوانده نمیشود جملاتی هست از پیام حضرت
امام به مناسبت صدور قطعنامه. این از علاقهمندیهای من هست برای کار، و
خواستگاهش قلب من هست و حالا اینکه چقدر بازتاب درستی دارد به قضاوت
مخاطبان ولی سعی میکنم برای بیانگیزه نشدن به خواستگاه اصلی رجع بکنم.
فرمودند چرا عمدتا شعار پوسترهای شما نگلیسیست؟
یوزباشی: حالا
یک دلیلش میتواند این باشد که من سعی کردم به یک زبان گستردهتر صحبت
کنم، البته این یک ضعف هست برای ما، از جهت ساختاری میگویم، اینکه
تایپفیس انگلیسی یا لاتین قابلیت خیلی جذابی دارد به نسبت تایپفیس فارسی،
که در کرسیها و فاصلهی حروف اشکالاتی وجود دارد، دلیلش این هست که ما
این محدودیت فرمی را داشتیم و یک دلیل دیگر هم هست، مثل پوستری که از تایپ
فیس عِبری استفاده کردم. من دوست داشتم در عین اینکه محترم حرف میزنم در
آثارم، بتوانم با فراغ بال فحش بدم به کسانی که با این مفاهیم مخالفت
دارند. یعنی اگر بنیانگذار رژیم صهیونیستی را از چراغ جادوی انگلیس در
آوردم، صهیونیستی که اگر احیانا این را میبیند از روی فیسبوک یا یوتیوب
برمیدارد، اذیت شود، حالا این هم میتواند یک دلیلش باشد ولی هر دوی
اینها توجیه بود.
جیاتی: البته اینها فحش نیست، چون ما فحشهایی دیدیم که خیلی بدتر هستند. آقای شیخرضایی خیلی مودبانه و متین از کنارش گذشتند!
یوزباشی: در
عرصه فرهنگ وجود دارد آقای حیاتی، آثاری را خلق کردند که به مبانی اعتقادی
ما حمله میکند در سینما شما میبینید، چه مانعی وجود دارد که ما حمله
نکنیم؟
حیاتی: این حمله هست ولی فحش نیست.
یوزباشی: بله، ولی با روش درست، به قول آن بزرگوار با یک استراتژی، با یک منطق.
تا به حال از مخاطبان خارجیتان هم باز خوردی دیدهاید؟
یوزباشی: بعضا
بله، گفتم مثل همان کمپینی که سال 90 در شبکههای اجتماعی شکل گرفته بود
بازخوردهای خیلی خوب و جالبی برای ما داشت که چه قدر این بستر میتواند ...
حیاتی: یک نمونه میتوانید برای دوستان نقل کنید؟
یوزباشی: مثلا
از کشورهای اسلامی بعضا این آثار را درخواست میکردند و یا به نوعی دوست
داشتند که مرتبط باشند ، آثار دیگری خلق شود، استفاده کنند، چون میدانید
بالاخره این بستر در جغرافیای آنها فراهمتر است بالاخره هر روز کشته
میدهند، میتواند این کارها آنجا بروز و ظهور بهتری داشته باشد ولی فعلا
که سازوکارش فراهم نیست.
حیاتی: یکی از سازوکارهایش همین همت و جسارتی است که شما دارید.
آیا مجموعهی دیویزیون را دیدهاید؟ و آیا تاثیری از آن گرفتهاید؟
یوزباشی: دیدهام، نقد دارم به آنها.
حیاتی: من فکر میکنم آثار شما قبل از آن بوده است.
یوزباشی:
عمدهی کارهای من، حالا کاری به مقطع تاریخیش نداریم، میتواند متاثر از
آثار دیگری هم باشد ولی سعی کردم در آنها استقلالی باشد. آن مجموعه را
دیدم کارهای بسیار خوبی در آن هست، کارهای متوسطی هم هست، میتواند در
جایگاه نقد قرار بگیرد. آقای حیاتی چون شما خودتان هم جز خالقان آن اثار
هستید میتوانید یک بار جای من بنشینید تا اینبار ما نقد کنیم.
حیاتی: من بیصبرانه منتظر آن روز هستم.
لینک مرتبط
لینک خبر